در آدمی عشقی و دردی و خارخاری و تقاضایی هست که اگر صد هزار عالم ملک او شود، که نیاساید و آرام نیابد. این خلق بتفصیل در هر پیشه ای و صنعتی و منصبی می کوشند و تحصیل نجوم و طب و غیرذلک میکنند و هیچ آرام نمی گیرند، زیرا آنچه مقصود است به دست نیامده است
آخر معشوق را " دلارام " می گویند، یعنی که دل به وی آرام گیرد. پس به غیر چون آرام و قرار گیرد؟
این جمله خوشیها و مقصودها چون نردبانی است، و چون پایه های نردبان جای اقامت و باش نیست، از بهر گذشتن است، خنک او را که زودتر بیدار و واقف گردد تا راه دراز برو کوتاه شود و درین پایه های نردبان عمر خود را ضایع نکند
فیه ما فیه
Friday, October 24, 2008
آدمی...
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment